نمايش _ بازيگري - دانلود رایگان
دانلود رایگان مقدمه :بديهي است، بازيگري انساني ترين هنرهاست . از آن جهت كه همدم روح ، كالبد ، پديده ها و جهانپيرامون آدمياست ، به مكاشفه اي ميماند كه جز با از ميان بردن
دانلود رایگان
مقدمه :
بديهي است، بازيگري انساني ترين هنرهاست . از آن جهت كه همدم روح ، كالبد ، پديده ها و جهانپيرامون آدمياست ، به مكاشفه اي ميماند كه جز با از ميان بردن موانع بازدارنده وآزار دهنده موجود در كار انسان نمايشگر ، امكان بروز نخواهد يافت .
بازيگري فنمقابله آدميبا خود است و يافتن يا ايجاد بهانه اي براي تسلط نقش بر بازيگر .
چگونه ايفاي نقش كنم ؟
اين پرسشياست كه هر بازيگر از خود در ابتداي كارش بر روي متن نمايشنامه و كاراكتري كه قراراست بازي كند ، ميپرسد و با استفاده از دانش علميو تجربي خود سعي ميكند كه بهآن پاسخ دهد . در واقع او براي شخصيت پردازي درست نياز به دانش و تجربه تئائريدارد و در اين ميان تئوريهاي موجود تئائر نقش ويژهاي را ايفا ميكند . احتمالاًتئوري از زمانيكه علم رو به پيشرفت گذاشتهاست اهميت بيشتري پيدا كرده است و در واقع هر تئوري چكيده تجربيات و آموخته هاي يكيا چند نسل از پيشينيان است ، پس بايستي با تأمل و احتراميخاص با آنها برخوردكنيم . نكته ديگر اينكه ما بواسطه همين تئوريهاست كه ميتوانيم به تجربيات جديددست پيدا كنيم و همين تئوريها هستند كه اندوخته علميما را تشكيل ميدهند و گاهياوقات نيز با توجه به شرايط بايستي حذف و تعديل شوند .
بارها وبارها از كارگردانم شنيدم كه ميگفت : بازيگر نبايد نقش را بازي كند ، او ابزارياست در خدمت نقش ، پس بگذاريد نقش شما را بازي كند . براي رسيدن به اين نظريه وعمل كردن به آن دست به تجربه اي نو زديم .
در اينتجربه جديد براي رسيدن به شيوه اجرايي مورد نظر كارگران مجبور بوديم كه بعضي ازتئوري ها را به شكلي تعديل و يا حذف كنيم . اين قضيه در ابتدا باعث بوجود آمدناختلاف نظر بين اعضا گروه شد . زيرا عده اي بر اين عقيده بودند كه ماحق نداريم درتئوريها دست ببريم و بايد آنها را بطور كامل بپذيريم و بقيه عكس اين نظر را داشتندولي كارگران براي آنها اين موضوع را توضيح داد و گفت : كه قصد ما ناديده گرفتن وزير پا گذاشتن اصول نيست و مـا فقط ميخواهيم تجربه اي جديدي را به انجام برسانيم.
اين شيوهاجرايي كه ما ميخواستيم تجربه كنيم و ايننحوه بازي گرفتن از بازيگران براي من بسيار جالب بود و با انگيزه بدست آوردن تجربهاي نو و گرانبها كار را شروع كرديم . در اين شيوه كارگردان متذكر ميشود كه ؛ برايجان بخشيدن به يك نقش و يك صحنه بايد به اندازه كافي از قوه تخيل بهره مند باشيدتا بتوانيد مجذوب مشكلات و گرفتاريهاي دنياي تخيلي نقش بشويد و نه درگيرگرفتاريهاي حقيقي – واقعيدنياي بازيگري خودتان . اساس بازيگري باوراندن است .
در اينراستا ، استانيسلاوسكي هم به شاگردانش ياد داد كه از « اگر سحر آميز » استفادهكنند تا در فكر كردن و عمل كردن به كلمات ، موفقيت اجراي كامل نقش را كسب كنند وشرايط مفروض به همان مقدار « اگر » واقعي شود ، در دنياي خيالي صحنه بازيگر به آنچيزي تبديل ميشود كه نويسنده خواسته است . عاشق ، دوست ، دشمن ، والد ، بردار ،خواهر و …. بايد طوري عمل كرد كه در صورت حقيقي بودنمسئله رفتار ميكرديم . به عبارت ديگر ، موقع هنرپيشگي توجهمان را معطوف مشكلاتنقش كنيم طوري كه اگر مشكلات خودمان بودند . عمل ميكرديم و تمام نيروهايمان راصرف پيدا كردن راه حل ميكرديم . اگر نتوانيم اين اطمينان را در خود ايجاد كنيم ،انتظار نداشته باشيم كه تماشاچي اين كار را بكند .
آلانازيمف (Alla Nazimova) ، بازيگر زن اوايل قرن بيستم كه به خاطرچگونگي برداشتش از شخصيتهاي ايبسن معروفيت داشت ، ميگفت : « اول ، آخر و هميشه،يك بازيگر بايد قوه تخيل داشته باشد ، بدون قوه تخيل بهتر است كه يك واكسي باشد تايك هنر پيشه » .
فصل اول
آثاينصرالله قادري عضو هيأت علميدانشگاه هنر و عضو AICT است . او فارغ التحصيل سينما با گرايش كارگرداني و كارشناسي ارشدكارگرداني تئاتر است . از جمله آثار او ميتوان كتابها ذيل را نام برد:
وقتپيچاپيچ – محرمانه ـ گلي براي هيوا ـ افسانه ليليث – بمن دروغ بگو – زخمه بر زخم – مثل هميشه – زندگي در تئاتر – هرا – غم عشق – مؤخره بسوي دمشق – زخم كهنه قبيله من – اسفنكس – زن ، مذهب ، نسل آينده در آثار برگمن – فريادها و نجواهاي دختر ترسا – حكايت باور نكردني بردار شدن سنساره – آناتوميساختار درام.
وي همچنينكارهاي زيادي را كارگرداني كرده است از آنجمله :
اسم شب – قابيل – فلق – اسفنكس – افسانه ليليث – آخرين نوار كراپ – بازي تابلو– آخر شاپركها – محرمانه – يحيي – هرا – غم عشق –افسانه پدر– حديث آصف زهر خورده از بهر آنكه راست كرداربود – آه ، مريم مقدس – سنساره – گاهي اوقاتبراي زنده ماندن بايد مرد – هنگاميكهآسمان شكافت .
همچنين چندفيلم ساخته به نامهاي : شيخ اشراق – برادر ،برادر ـ نبض گل سرخ و تجربياتي در بازيگري تئاتر دارد مانند : بامها و زير بامها – آندروا – فلق – اسفنكس– افسانه ليليث – آخرين نوار كراپ – قابيل – هديه و يحيي – او بيش از صدها مقاله ، نقد تحقيق و پژوهش در مجلات سينمايي ،ادبي و تئاتري به رشته تحرير درآورده است .
آقاي قادريدر تماميكارهايش يك تم ثابت با اشكال متفاوت ( از نظر موضوع ) در حال تكرار شدن استو آن اين است كه اين نويسنده معتقد است همه مردان بچه هاي بزرگي هستند كه ريش وسبيل در آورده اند و بچه زنان هستند و اگر مادر نباشد بچه ها سرگردان ميشوند ومنظر او به « زن» به عنوان بهترين خلقت و اسطوره مادر زايشي است كه ريشه در فرهنگايران زمين دارد . نكته بعدي اينكه هميشه در كارهاي او ماه سرخ ميدرخشد و بر ايننكته تأكيد دارد، ماه يا در صحنه قابل رؤيت است مثل هرا ، يا از آن صحبت ميشودمثل بمن دروغ بگو ، مسئله ماه و نمايش آن در صحنه ريشه در اساطير و افسانه هايايران دارد و همچنين تأثيري است كه كامو بر آقاي قادري دارد .
نكته سوماينكه : چه در نمايشنامه هاي فلسفي اش و چه در نمايشنامه هاي صاحب تز اجتماعي اش وچه در نمايشنامه هاي سياسي اش عنصر اصلي تفكرش سياست است . او همه چيز را سياسيمطرح ميكند پس بايد به سياست زمان حال ، دقت كرد چون او معتقد است كه اساساً هنريكه به زمان خودش پاسخ ندهد اصلاً به درد نميخورد.
چهارميننكته مورد اشاره در كارهاي او مسئله « سكوت خدا » است . اينكه چرا خدا ساكت است ودر مقابل بي عدالتي ها هيچ كاري نميكند . به عنوان مثال ميتوان ديالوگهايي ازهرا و غم عشق اشاره كرد . منتقدين در نقد آثار اين نويسنده با نشانه شناسي او مشكلدارند . همچنين سردرگم ميشوند كه كسي كه ميتواند با زبان فاخر مثل هرا بنويسدچرا بايد نمايشنامه اي مثل پدر يا بمن دروغ بگو را بنويسد.
حال بهتراست كميبه پس زمينه ذهني ايشان اشاره كنم به اينكه در ابتدا تحصيلات ديني داشتهاست و دين و مذهب شيعه مشخصاً پي رنگ ذهني اين نويسينده و كارگردان باشد و اينكهاو كرد است ، كرد تبعيدي و چون رانده شده از خانه است دائماً در پي بازگشت به خانهمادر و مأواي خويش است و در تمام دوران تبعيد به دليل شرايط سخت اقتصادي خانوادهپدر و مادر هر دو مجبور به كار بودند و او در دامان مادر بزرگ پرورش يافته است وبه ياد داشته باشيد كه نژاد كرد عصيانگر و خروشنده است ولي او كردي است كه تباريصوفي دارد پس آرامش صوفيه هم در ذهنش هست ، اما شيعه است ، پس ارادت خاصي به عليبن ابيطالب ( ع ) و فرزندش حسين بن علي ( ع ) دارد .
از سويديگر او به شدت تحت تأثير آگوست استريندبرگ است جمع اين تضادها جذاب است چون نهتنها در مصاحبه ها و مقالاتش به اين موضوع اقرار ميكند بلكه در اجرا نمايشهايش همعكس او را ميگذارد و حتي از كارگردانهاي ديگر هم ميخواهد كه اين كار را بكنند (كسان ديگري كه ميخواهند متن او را كارگرداني كنند ) .
او همچنينتحت تأثير برگمن و نيچه است ولي در شكل و ساختار نمايشنامه انديشه اي را كهاستريندبرگ داشته دنبال ميكند .
نكته ديگركه در آثار او پيداست تأكيد بر گرفتن حق خود با جنگيدن است و حرف اصل ديگر او برسر مظلوميت زن است و اينكه هميشه مردان ، زنان را مورد ظلم قرار ميدهند ، در آثاراو هميشه به زن و حقوقش تجاوز ميشود و اين عمل توسط مردان صورت ميگيرد و اكثراًگناه اين عمل نيز گريبان يك بي گناه را ميگيرد مثلاً در نمايشنامه زخم كهنه قبيلهمن! حسين خوان را متهم به زنا ميكنند در حالي كه او نميتوانسته اين عمل را مرتكبشود چرا كه اصلاً آلت مردانگي خود را در جنگي از دست داده است . از ديگر خصايصكارهاي او اسطوره شكني است ، مثلاً در اصل اسطوره اول حضرت عباس شهيد ميشود و بعدامام حسين ( ع ) ولي در زخم كهنه قبيله من! ، اين اتفاق بر عكس ميافتد و يا اينكهدر افسانه ليليث ميبينيم كه خواهر و برادر با هم ازدواج ميكنند.
كار اخيراو كه بر صحنه بوده است ، گاهي اوقات براي زنده ماندن بايد مرد نام دارد كه من همدر آن ايفاي نقش كرده ام . او همچنان به كار تحقيق ، تدريس ، نويسندگي و كارگردانيمشغول است و برايش آرزوي موفقت دارم.
1 – 2 بسترهاينمايشنامه :
اولينسؤالهاي كه در ذهن هر خواننده اي بعد از خواندن نمايشنامه جرقه ميزند اين است كهاين واقعه كجا اتفاق ميافتد و در چه مقعطع زماني ؟ اشخاص اين نمايشنامه اهل كجايندو وضعيت سياسي محيط آنها چگونه است ؟
من هم بهعنوان بازيگري كه قرار بود در اين نمايشنامه ايفاي نقش كند بعد از خواندننمايشنامه اين علامتهاي سؤال در ذهنم پيدا شد و بعد از تحليلهاي وسيع و عميق بهجوابهاي قانع كننده و صحيح دست يافتم . يكي از سؤالهاي مهم اين است كه اين واقعهكجا اتفاق ميافتد و در چه مقطع زماني ؟
وقايعنمايشنامه در زمين اتفاق ميافتد ، بر روي همين كره خاكي ، نقطه مشخص جغرافياييندارد و اين اصلاً مهم نيست ، چرا كه اين واقعه هر كجاي دنيا ميتواند اتفاق بيفتد. در آفريقا يا عربستان ؟، در اروپا يا آمريكا ، آسيا و يا در …. اين واقعه جهاني است ، در تمام نقاط دنياميبينيم جوامع انساني را كه با هم در گيرند ، همديگر را ميدرند و براحتي از ميانميبرند . مظلوم و ظالم وجود دارد ، حق و باطل هست و گاهي اوقات حق پايمان شده وظلم در ظاهر پيروز ميشود و قدرت را در دستان خود ميگيرد . جهاني بودن واقعهنمايش ، آن را از داشتن مكان مشخص جغرافيايي خلاص ميكند و احتمال وقوعش را در همهجاي اين كره خاكي ميدهد .
ميتوانداينجا در ( ايران ) اتفاق بيفتد يا در پاريس و مهم اين است كه زمين است يك ناكجاآباد ! البته نشانه هايي در نمايش نامه وجود دارد كه ميتوان با توجه به آنها حدسزد واقعه كجا و كي اتفاق ميافتد و اما عمر كارگرداني اين است كه مكان نامشخص باشدو تماشاگر خود دريافت كند كه كجا و چه موقع است.
زمان وقوعنمايش ميتواند امروز باشد يا هر روز ديگر . هر لحظه كه انساني به خود شناسي برسدو حقيقت وجودي خود را بيابد و دست به ستيز با قوانين خلاق انسان بزند . زمان وقوعاين نمايش ميتواند باشد ، شايد بتوان گفت : هميشگي است !
و اما موقعيت سياسي نمايشنامه !
درنمايشنامه با قدرت مطلقي به نام پپن روبرو ميشويم كه همه چيز و همه كس تحت سيطرهقدرت اويند . پپن بزرگ داراي منطقي است كه خود تعريفش ميكند و نه هيچ كس ديگري .مشاور ارشد او زني است در ظاهر پر قدرت و بي رحم كه به نمايندگي او حكمراني ميكندو همه چيز را زير نظر خود ميگيرد، قهرماني مثل هاسيمك طغيان ميكند اما به دليل نداشتنهر نوع پشتوانه قوي توسط سيستم و عاملينش از پا در ميآيد . سياستي خشن وديكتاتوري باعث بوجود آمدن محيطي خفقان كننده در نمايش ميشود كه به خوبي نيز قابلفهم است .
با توجه بهتعاريفي كه از مكان و زمان و موقعيت سياسي نمايشنامه ارائه دادم فكر ميكنم وقت آنرسيده كه وضعيت صحنه را تشريح كنم و صحنه نمايش يا بهتر بگويم دنياي نمايشي نمايشيك رينگ بوكس در نظر گرفته شد ، جايي كه حريفان همديگر را مشت زني ميكنند وبالاخره يكي از آنها از دور خارج ميشود و بازي و ميدان را به ديگري واگذار ميكند. اين رينگ بوكس ميتواند در خانه ما باشد يا ميدان شهر ، ميتواند در ايران باشديا آفريقا يا هر جاي ديگر.
1-3 تحليل كلي نمايشنامه
بر اي دستيابي به نتيجه اي بهتر و جامع تر اين بحث را به دو بخش تقسيم كرده ام:
الف :نكاتي در رابطه با تحليل
ب : اشخاصنمايشنامه و معرفي آنها
الف : نكاتي چند در رابطه با تحليل :
آن طور كهآموخته ام منظور از تحليل يك اثر نمايشي تجزيه و بررسي آن است در تحليل به دنبالاين هستيم كه اثر از خودش چه ميخواهد ؟ تحليل ، شناختن ، شكافتن ، و تجزيه وتحليل كردن يك اثر بر پايه اصول مدون است ، حال
چگونهيك نمايشنامه را تحليل ميكنيم ؟
براي تحليليك اثر نمايشي بايد اصول درام را به خوبي بشناسيم . در درام ما با چهار جزء جداييناپذير روبرو ميشويم 1 ) طرح ، 2 ) كاراكتر ، 3 ) ديالوگ ، 4 ) انگاره (ايده) و وقتي وارد دنياي طرح ميشويم تا آن رابهتر دريابيم با عناصري مثل ستيز ، بحران ، اوج، فرود و نتيجه برخورد ميكنيم .اين مفاهيم در نمايشنامه هاي متفاوت تفاوتهايي اساسي دارند . اما بهر حال اينعناصر در هر اثر وجود دارند. دو نكته اساسي را در تحليل نبايد فراموش كرد : 1 )پيدا كردن كاراكتر محوري ، 2 ) يافتن كاراكتر مخالف. تا وقتي اين دو كنار هم بصورتعادي قرار ميگيرند هيچ اتفاقي نميافتد . درام زماني شكل ميگيرد كه كاراكترمحوري قصد مخالفت با وضع موجود و رسيدن به وضع موجود را داشته باشد و كاراكترمخالف بر عكس او عمل كند يعني با وضع موجود موافق و با وضع موعود مخالف موافق و باوضع موعود مخالف باشد و اين باعث بوجود آمدن ستيز ميشود . ستيز در نمايشنامه بهدو شكل صورت ميگيرد : الف: ستيز صوري ، كه خود به دو بخش تقسيم ميشود يا مبتنيبر طرح است يا مبتني بر كاراكتر باشد. به سه بخش تقسيم ميشود : 1 ) آدم با آدم ،2 ) آدم باخودش ، 3 )آدم با نيروهاي خارجي . ستيز آدم با نيروهاي خارجي هم خود بهسه قسمت تقسيم ميشود : 1 ) آدم با طبيعت ، 2 ) آدم با تقدير ، 3 ) آدم با جامعه .
حال نوعديگر ستيز به نام ستيز ماهوي است . اين ستيز با ماهيت سروكار دارد و به چهار بخشتقسيم ميشود : 1 ) ساكن ، 2 ) جهشي ، 3 ) تصاعدي، 4 ) قابل پيش بيني نكته بسيارمهميكه در ستيز به دنبال آن هستيم اين است كه كاراكتر محوري با وضع موجود مخالفاست و در پي ايجاد وضع موعود است پس به همين دليل ابتدا كاراكتر دست به عمل ميزندو در اين بين بايد سه اتفاق مهم براي كاراكتر محوري پيش آيد :
1 – بايد وضع عادي زندگي او تبديل به وضع ديگريشود. در نمايشنامه گاهي اوقات براي زنده ماندن بايد مرد وضع عادي اين است كه همهتحت فرمان پپن و نظارت ژاكلين و موافق دستورات آنها زندگي كنند و اين وضع عادي باطغيان هاسميك كه به خود شناسي رسيده است به وضعيتي ديگر تبديل ميشود پس تعادلقبلي بهم ميريزد و در طي شكل گيري درام مجدداً به تعادل قبلي بهم ميرسيد و در طيشكل گيري درام مجدداً به تعادل ميرسيم .
2 ـ سرنوشتكاراكتر محوري در آغاز درام بايد به خطر بيفتد در نمايشگاه « گاهي اوقات براي زندهماندن بايد مرد » سرنوشت هاسميك شاعر پيشه است كه به خطر ميافتد.
3 ) ازهمان ابتداي نمايشنامه بايد يك بحران بوجود بيايد و گسترش پيدا كند و باز هم درنمايشنامه ذكر شده بحران با طغيان هاسميك و مخالفتهاي ژانوس و دستورهاي ژاكلينبوجود ميآيد و به پيش ميرود و گسترش مييابد.
چگونه كاراكتر محوري و مختلف را مييابيم ؟
كاراكترمحوري داراي خصوصياتي بارز و آشكار است كه شامل :
1 ) با وضعموجود مخالف است و در پي وضع موعود است .
2 ) بدونحضور او درام پيش نميرود.
3 )الزاماً نبايد مثبت باشد .
4 )خصوصيات اخلاقي او تعيين كننده وضع نيست .
5 ) نمايش، پيرامون او پيش ميرود .
6 ) دريونان قديم كاراكتر محوري بازيگر اصلي بود.
7 ) مسيررا در نمايشنامه بوجود ميآورد.
8 ) نيرويمحركه نمايشنامه است .
9 ) تصميمگيرنده است .
10 ) نامنمايشنامه نام يكي از خصايص اخلاقي اوست .
11 )مبارزه او دليل حقانيت او نيست .
12 )الزاماً بايد آدم باشد.
13 ) دامنهرشد و تحول كاراكتر محوري بسيار سريعتر از ساير كاراكترهاست .
حالبه خصوصيات كاراكتر مخالف ميپردازيم :
1 ) هركاراكتري كه مقابل اعمال كاراكتر محوري قرار ميگيرد.
2 ) اوموافق وضع موجود است و به دفاع از آن در مقابل كاراكتر محوري ميپردازد .
3 ) بايددر قدرت ، نيرو و اراده همسان كاراكترمحوري باشد ، اين همسنگي باعث بوجود آمدن ستيز ميشود .
4) درابتدا فقط دفاع ميكند .
5) درانتها حمله هم ميكند .
6) اوكاراكتر محوري را مجبور به مبارزه ميكند .
7 ) اوبرخلاف كاراكتر محوري كه حتماً بايد آدم باشد ميتواند آدم ، طبيعت ، آداب و رسومنظام اجتماعي ، سيستم اقتصادي و يا تقدير باشد .
و لازم بهذكر است كه در اين نمايشنامه از نظر كارگردان مراتب تحليل بر 4 گونه است :
1 ) تحليليكه بازيگر به كارگردان ارائه ميدهد.
2 ) تحليليكه از توافق كارگردان و بازيگر حاصل ميشود .
3 ) تحليليكه كارگردان در اختيار بازيگر ميگذارد .
4 ) تحليلدراماتورژ ( كه البته دراماتورژ- تحليلي متافيزيكي در اختيار ما قرار ميدهد.)
اما جايگاه تحليل نويسنده كجاست ؟
در جواباين سؤال كارگردان به ما ميگويد كه اثر هرگز از ديد نويسنده تحليل نميشود چون اومايل است تمام ادبيات اثرش اجرا شود و اين هيچ كمكي به ما در اجراي اثر نميكند بههمين دليل است كه تحليل منتقد و نويسنده را اساساً بايد كنار گذاشت.
ب : اشخاص نمايشنامه و معرفي آنها :
هاسميك HASMIK
ژاكلين JAKLIN
ژانوس JANUS
گوتما GUTMA
ژولي JULY
آدلف ADULF
شيوا SHIVA
پپن PEPAN
هاسميك HASMIC
داستان بر سر قتل اوست، در سهاپيزود. اومعشوقه ژانوس، همسنگر و دوست ژاكلين است . او يكي از مهره هاي بازي پپناست كه سر به طغيان بر ميدارد . او شاعر پيشه است بيشتر ديالوگهايش آهنگين ميباشد.
ژاكلين JAKLIN
ژاكلين نديمه ، همسنگر و دوستهاسميك ، معشوقه ژانوس و مشاور ارشد پپن و فرمانده اصل بازي است . ديالوگهاي او ازعمد گاهي ادبي و گاهي آرگو ميشود كه در جاي خودش اين كار را توضيح خواهم داد . اوبوكسري بسيار زيرك و باهوش است .
ژانوس GANUS
ژانوس نامزد هاسميك است كه البتهژاكلين هم معشوقه اوست . ژانوس تحت فرمانژاكلين عمل ميكند .
گوتما GUTMA
به گفته خودش زنداني شماره 2002 استاو هم رزم هاسميك است كه به فرمان ژاكلين دربند است و از بين ميرود.
شيوا SHIVA
او نيز همانند گوتما هم رزم هاسميكبوده است كه به دستور ژاكلين زنداني و بعد كشته ميشود .
آدولف ADULF
او خبرنگار ، وكيل مدافع شيوا وكشيش است . او نيز مهره اي از مهره هاي پپن است كه زير نظر ژاكلين عمل ميكند.
ژولي JULY
ژولي خبرنگار ، وكيل مدافع گوتما وراهبه است . او همانند ديگران زير نظر پپن و با دستورات ژاكلين وارد عمل ميشود .
مردي به نام ژانوس معشوقه هايي بهنام هاسميك و ژاكلين دارند ژاكلين نديمه همسنگر، دوست و هم رزم هاسميك است . در روايت اول با مونولوگ هاسميكشروع ميشود، او بيان ميكند كه توسط ژانوس كشته شده است هاسميك : مرگ من به دستمردي رقم خورد كه سپيد بود چون برف و پيراهني سرخ پوشيده بود به رنگ انار… اما افراد ديگر نمايش عنوان ميكند كه ماجراخودكشي است .
در اپيزود دوم كه ژانوس آغازگر استعنوان ميشود كه هاسميك خودكشي كرده است . ژانوس : مرگ او به دست خودش رقم خوردزني كه …. اما افراد ديگر نمايش عنوان ميكنند كه يكقتل صورت گرفته است ...